گم شده است
نیست، همه جا را گشتم
تا ته کوچه ی بن بست خیال
تا آخرین حباب لیوان
تا نزدیکی کوه چسبیده به آسمان رفتم
نبود، حتی پشت پرواز پرستو هم نبود
خار پشت پیر هم از او چیزی نگفت
موش کور هم زیر خاکش ندیده بود
چندی، داخل آیینه ی دلتنگی ام دنبالش گشتم
هیچ نیافتم
دیگر رفته بود،و من گمان نکنم برگردد
انتهای جاده ی تردید ایستاده ام
رنگ آبی انتظارم آسمان را گرفته
او آخر بوی شالیزار هم نبود
زیر رنگین کمان احساس اندکی ماندم
ولی با تند ترین اشعه ی آفتاب هم نیامد
هنوز انتهای جاده ی تردید ایستاده ام
رنگ آبی انتظارم آسمان را گرفته
و من گمان نکنم دیگر
طنین خوش عشق برگردد . . .